کارهایی که جیگر مامانی انجام میده
-کیف مامانیو میندازی رو دوشت میری پیش در با یه اوازی میگی هممممم دستم تکون میدی -کلیدو برمیداری میری پیش در که درو با کلید وا کنی -صبج که از خواب پا میشی کنترلو میاری میدی بهمون که واست کارتون بزاریم -اگه از یه شبکه یی خوشت نیاد میگی ممممم یعنی یه کانال دیگه بزار -لباسای مامانی یا هر چی باشه رو از کمد در میاری -موقغ خواب پستونکو میزاری تو دهن من شیرم تو دهن بابایی دوباره در میاری میخندی -پیشه شومینه که میری به گفته ی بابایی میگه بوووووو اما من هر چی بهت میگم بگو جیز نمیگی -غذا که واست میارم داغ باشه فوت میکنی با اینکه همش واست لیوان قاشق میارم اما دوس داری قاشق مارو بگیری با ما عذا بخوری ماست مارو بخوری -تا میرم تو حموم پوشک...
نویسنده :
مامی یلدا
16:59
انواع مدل خوابیدن جیگر بلای مامانی
پیاده روی تینای مامانی با باباییش
عکسهای آش دندونی
مامانی چون خونمون کوچیک بود واست جشن نگرفتم،قرار بود کیک بگیرم مادرجون فریدونکناری با عموهاتم بگم بیان که پدرجون تاره قلبشو عمل کرده بود نمیتونس یباد ماهم دیگه کیک نگرفتیم ولی اکشال نداره گلم واسه تولدت جبران میکنیم فدات این ٢تا عروسکم مادرجون فریدونکناری و عمو وزن عمو گرفتن اینجا داشتم حبوباتشو تمیز میکردم که توام به من کمک میکردی ...
نویسنده :
مامی یلدا
18:16
تینا جون در پارک لاله فریدونکنار
استاد ماه
وای تینا نمیدونی چقد خوشحالم دوستم گفت استاد قبول کرد ولی گفت شیتا رو میخواد چیکار کنه من ١٠ ١٢ بیشتر بهش نمیدم ولی بازم دمش گرم واقعا استاد ماهیه اخه بیشتر کلاساشم نبودم تو ٣ روز رفتم بنده خدا درسارو دوباره واسم توضیح داد.واقعا ماهه دسش درد نکنه.البته دسه توام درد نکنه که واسم دعا کردی مامانی ...
نویسنده :
مامی یلدا
11:04
ضد حال اساسی
سلام عزیزم دیشب میخواستم طرحمو بکشم اخه فردا ساعت ٨ یعنی امروز باید تحویل استاد میدادم.توام زود اومدی تخته شاسیو ازم گرفتی منم بهت دادم.بعدش رفتم کارای کامپیوتریشو انجام بدم که یه دفه دیدم برگمو پاره کردی منم یه جیغ کشیدم گفتم تییییییییینااااااااااااا توام سریع پریدی تو اشپزخونه پیش بابایی.دیگه اعصابم یهم ریخت گفتم دیگه نمیکشم.رفتم دراز کشیدم بعدش یکم فکر کردم گفتم نه بابا برم انجام بدم منتظر تو بودم که بخوابی اما توام سرحال تا ساعت٣ بیدار بودی منم خسته شدم گفتم به درک میرم میخوابم.١ساعت پیشم به دوستم زنگیدم که به استاد بگه اینجا نیستم اگه میشه واسش ایمیل کنم فقط دعا کن بشه مامانی وگرنه این ترم میفتم ...
نویسنده :
مامی یلدا
10:55
یه روز قشنگ دوس داشتنی ولی با ترس
اینم عکس مامانی تو ماشین پدرجون که داریم میریم بیمارستان که تو رو بیرون بیاریم،که مادرجون فریدونکناریم باهامون اومد تا ساعت٤ پیشمون بود بعدش با عموجون وعمه جون که ملاقات اومده بودن رفت.مادرجون گرگانیم که طفلی تا صبح به خاطر تو موش موشک بیدار بود که فرداش پدرجونو بابایی اومدن دنبالمون که بریم خونمون. ...
نویسنده :
مامی یلدا
15:13
تینا جون عشق آشپزخونه
اینجا رفته بودم آشپزخونه رو بشورم که مثل همیشه میخواستی بیای تو آشپزخونه که جلوش مبل گذاشتم روی مبلم چند تا بالش با پشتی که نتونی بیای بالا اما بعضی وقتام موفق میشی پشتی رو میندازی میای بلا خانوم ...
نویسنده :
مامی یلدا
15:08