سفر به گرگان
سلام عزیز مامانی،٤شنبه رفتیم گرگان تا شنبه ساعت ١١ بودیم بعدش اومدیماونجا شیطون شده بودی چون خونه مادرجونشون بزرگه هی میدوییدی اینور اونور.با مادرجون اینا رفتیم جنگل النگدره شبش باحال بودو خنک منم لباس گرم پوشوندمت که سرما نخوری اما تو راه که داشتیم میومدیم هی شیشه رو میدادی پایینو سرتو میبردی بیرون واسه همین الان سرما خوردیدیشب تب کرده بودی مادرجون فریدونکناریت با بابایی پاشویت کردن.خدارو شکر الان تبت پایین اومده ولی سرفه میکنی،امروز قراره ببریمت دکتر مامانی دوست دارم تینا جونم امیدوارم سرفه هاتم زودتر خوب شه گلماینم عکسای جنگل که رفتیم اینجام بغل دایی جون بودیاینجا رو پای پدرجون بود اینم عکسای برگشت از گرگان
اینجا رفته بودیم بندر ترکمناینجام بابایی جون رفت ناهار بگیره تو خوابیده بودی وقتی پا شدی دیدی بابایی نیس زود رفتی پشت فرمون